فندقیفندقی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

هدیه خدا

رویان

سلام دختر مامانی. خوبی عزیزم؟ امروز من و بابایی رفتیم برای بانک خون بند ناف اقدام کردیم و برات پرونده تشکیل دادیم و قرارداد بستیم. البته انشالله هیچ وقت بهش نیاز پیدا نکنی و همیشه سالم باشی دیروز هم با خانواده بابایی ناهار رفتیم بیرون به مناسبت آخرین جمعه ای که من و بابایی دونفری هستم! همه میگفتن قدر این روزهای آخرو خوووووووووب بدونین که بعد همش باید بچه داری کنین و همش میومدن پیش ما صدای گریه بچه در میاوردن! خب اونا که نمیدونن من چه دختر ساکت و خانمی دارم! مگه نه عزیزم؟ قربون دختر نازم برم که فقط 2 روز دیگه مونده بیاد پیشمون انشالله...   ...
11 آذر 1391

مامانی و آخرین روزها

سلام دختر گلم. حالت خوبه قربونت بشم؟ دیگه روزای آخر با هم بودنمونه با این که توی این بارداری روزهای سخت زیاد داشتم ولی روزهای خوب و آروم و شیرین هم بودن که میدونم دلم براشون تنگ میشه. مثل اولین تکون خوردنات یا سکسکه هات یا موقع هایی که بعد غذا کلی ورجه وورجه میکردی . حتی الان که کلی فشارم میدی و شکمم کج و کوله میشه! دلم برای همشون تنگ میشه عزیزم. چه روزایی رو با هم گذروندیم... قربونت بشم دختر نازم... انشاله هفته دیگه این موقع 3 تایی توی خونه خودمون هستیم و من یه فرشته کوچولوی ناز دارم. انشالله که این 6 روز هم به کمک خدا بدون خطر بگذره... دوست دارم فندقکم مواظب خودت باش! ...
8 آذر 1391

سزارین!!!

سلام. بله بالاخره تکلیف ما هم مشخص شد و به جرگه سزارینی ها پیوستیم‍ ! گرچه که خودمو برای صبیعی آماده کرده بودم. دیروز یکم احساس کردم انقباض دارم برای همین زودتر از موعد رفتم دکتر که با معاینه لگن گفت باید سزارین بشم. نمیدونم هر چی صلاحه انشالله که خیره ! دخترم چند روزه خیلی منو میزنی! جوری که واقعا دردناکه . مثانه ام تیر میکشه . الهی بمیرم حتما جات خیلی تنگ شده که انقد تقلا میکنی. انشالله سه شنبه هفته بعد قراره به دنیا بیای این یه هفته رو هم توی اون جای تنگ و تاریک تحمل کن.  مامانی قربونت بشه کوچولو... ...
7 آذر 1391

محرم

سلام دختر مامانی. خوبی؟ امشب شب تاسوعا ست . دوست دارم با هم بریم روضه. این چند روز که هیچ کاری نکردم امیدوارم امشب امام حسین ما روبطلبه چهارشنبه که دکتر بودم باز هم بهم نوع زایمانمو نگفت! سرکلاژ رو هم باز نکرد. بهش گفتم آخه نی نی که دیگه رسیده! گفت یه هفته دیگه صبر کنی بهتره. حالا دوباره باید این هفته برم امروز ملافه روی تخت و پتو و روبالشتیت هم آماده شد. دیگه کار خاصی نمونده عزیزم. نمیدونم کی قراره بیای پیشمون ولی حداکثرررررررر 19 روز دیگه وقت داری! تا ببینیم خدا چی میخاد. بابایی همش میگه شوفاژ اتاقتو روشن کنیم منم میگم نه هنوز زوده پرده اتاقش سیاه میشه. میگه نه دخترم سرما میخوره . آخه تا یه مدت که اصلا تو اتاقت نیستی پیش خودمونی ...
3 آذر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد